ميتوان با زيركي تحقير كرد هر معماي شگفتي را
اين رو فروغ توي يكي از اون شعرهايي گفت كه توي هر تيكهاش يه حرف بي ربط زد و اين پراكنده گويياش خيلي صميمي و صادقانه بود.
به نظر من هيچ جملهاي تو اون شعرها به اندازه ي اشفتگي فروغ شاعرانه نيومد...
باري
اين تحقير معماهاي شگفت، بيشتر يه زيركي مردانه است. نه اينكه زنها
انقدر وارسته و راستگو و متواضع باشن كه هميشه ندونستنهاشون رو اعتراف
كنن. جونم بگه براتون كه ندونستن يه بي پناهي ميآره كه خيلي به زنها
ميآد. در حالي كه همين ندونستن و بي پناهي - از هر نوعياش - نه تنها
براي مردها جذابيت ساز نيستن بلكه از تباه كنندههاي اصلي كاريزماي
مردانه به حساب ميآن.
براي همينه كه
بعد از مرحوم سقراط ، مرد ديگري كه بداند كه نميداند مشاهده نشده است...
راستي دقت كردين كه آدمها حتي تو اعماق تنهايي خود شون؛ حتي بي ربط ترين
چيزها رو هم بر اساس جذابيت جنسي شون احساس ميكنن ، تصميم ميگيرن؟
به
همين دليله كه سخت ترين جبهه و بزرگ ترين دشمنِ "برابري جنسيتي" نه تو
قلعهي قانون و نه تو قلعهي عرف و سنتها و نه تو قلعهي اقتصاد حكومت
نميكنه... قوي ترين دشمن "برابري جنسيتي" تو قلعهي ناخودآگاه ما حكمومت
ميكنه. تو نقشهاي باستاني و الگوهاي باستاني زن بودن و مرد بودن.
زنهاي
فمنيست هم - حالا بر حسب هر تعريفي كه خودشون از فمنيست بودن دارن - بزرگ
ترين غرامت اين مبارزه رو تو زندگي شخصي شون ميپردازن :
اونها
جذابيت زنانه ندارن! چون فاكتورهاي جذابيت رو كه تو ناخودآگاه آدمها ثبت
شده رعايت نميكنن. منظورم مسائل ظاهري و لباسهاي اسپورت و مردانه نيست.
كه الان خيلي از فمنيستها اتفاقاً خيلي هم فمني ميپوشن. چون ديگه خيلي
گذشته از اون زمونها كه قدرت ناشي از برتري فيزيكي بود. حتي تو جنگهاي
نظاميهم تكنولوژي و تاكتيك و زيركي حرف اول رو ميزنه نه شجاعت و زور
بازوي نظاميها....
و همين كه جسم
انسان جايگاه خود اش رو به عنوان نماد قدرت شخصي از دست مي ده، تمايل
فمنيست ها هم براي داشتن ظاهر مردانه كم رنگ تر مي شه. زن ها ترجيح مي دن
به جاي اينكه به شيوه ي سرباز جي عضله گنده كنن و سر بتراشن، انرژي شون رو
صرف به دست آوردن قدرت مالي، جايگاه اجتماعي، نفوذ تفكري يا سياسي كنن. به
هر حال تو محيط هاي مدرن شهري مرد هايي هم كه زور بازو دارن از ترس ديه و
دردسر در موارد لازم نمي تونن ازش استفاده كنن و اگه خيلي زور لازم باشن
به شرخر هاي محترم مراجعه مي كنن. خانم ها هم ديگه چرا حرص چيزي رو بخورن
كه مي شه به اين راحتي خريد اش؟
كي
فكر اش رو مي كرد كه كفش پاشه بلند كه سي سال پيش به عنوان نماد جذابيت و
ضعف زنانه مورد تحقير و تحريم شديد فمنيست ها بود حتي تو علم نمادشناسي و
تعبير فرويدي خواب ها به نماد قدرت زنانه تبديل بشه؟
اين
هم از بركات حضور دخترهاي ظريف و تر و فرزِ رزمي كار با كفش هاي تق تقي،
تو فيلم هاي جكي جان و البته مديران ميان سال و سختگير هاليوودي با اون كت
و دامن هاي تنگ و پاهاي خراشيده!
خود
من شخصاً از ناظم هايي كه كفش هاي تق تقي داشتن خيلي بيشتر مي ترسيدم. اين
تق تق كفش ها وقتي صاحب شون يه مقام و سمتي داره كاملاً نقش آژيرِ ماشين
هاي پليس رو ايفا مي كنه : هيبت خانم رو بالا مي بره، حضور اش رو سنگين مي
كنه، حضور اش رو مهم مي كنه ...
حرف از فروغ زديم انگار اين وقت شب روحاش داره بالا سرم ميچرخه كه انقدر پراكنده گويي ميكنم. داشتم چي ميگفتم؟
آهان! بله اين زنها حتي اگه ظاهر خيلي زنانه و ظريفي داشته باشن هم جذابيت زنانه ندارن!
چون
رفتارهاشون جذاب نيست ، رفتارهاشون بر طبق كليشههاي بسيار قدرتمند
جنسيت نيست. مثلاً يكياش اينكه اين زنها خودشون رو به ندونستن و نتونستن
نميزنن ، دنبال تكيه گاه نميگردن ، مظلومانه كمك نميخوان... حالا
خودشون به جهنم ، مردها رو هم از ايفاي نقشهاي فيلم هندي شون محروم
ميكنن! آخه ديگه چه ماجراي عاشقانهاي ميشه با اين زنها داشت؟
و
اين اشتباهه كه فكر كنيم فقط كساني به دنبال جذابيت جنسي هستن كه رابطهي
جنسي دارن يا ميخوان داشته باشن... اين براي آدمها خيلي خيلي مهمه.
حداقل تا اونجا كه من آدميزاد رو شناختم آدمها وقتي به خودشون نگاه
ميكنن بيشتر ميخوان بدونن چه جور زني يا چه جور مردي هستن تا اينكه نگاه
كنن ببينن چه جور آدميهستن.
حتي
كسي ممكنه به هر دليلي (از جمله ناتواني يا سرمزاجي جنسي) ايده آل اش اينه
كه تا آخر عمر اش مجرد باشه، اما حتي اين آدم هم براش خيلي مهمه كه يه زن
جذابِ تنها ، يه مرد جذابِ تنها باشه!
اينكه
آدم ها انقدر مي خوان از لحاظ ظاهري و شخصيتي خودشون رو با معيار هايي
منطبق كنن، همه اش به نگاه ديگران برنمي گرده. به هر حال هر كسي خود اش هم
خود اش رو نگاه مي كنه و طبيعيه كه نمي خواد يه عمر محكوم به تماشاي يه
تصوير ناخوش آيند باشه!
چي داشتم ميگفتم اصلاً اولاش؟
آهان!
ميخواستم بگم كه زياد ديدم مردهايي رو كه سعي ميكنن ندونستن و گيج شدن
شون رو تو يه موضوعي با تمسخر ماست مالي كن. يعني مردهايي كه به قول فروغ
فكر ميكنن ميتوان با زيركي تحقير كرد ، هر معماي شگفتي را... تو اين
كتابهاي دربارهي مردان و دربارهي زنان هم به يك نمونه مشهور و زيادي
اغراق شدهي ترس از ندونستن تو آقايون اشاره شده: مردها عار شون ميآد
وقتي گم شدن آدرس بپرسن!
خيلي با مزه
است از اون طرف زنهاي زيادي رو هم ديدم كه عمداً خودشون رو تو انواع و
اقسام مسائل به بي اطلاعي ميزنن تا يه بازي تكراري و خيلي كارآمد رو براي
به دست آوردن طرف شروع كنن:
- آقاي فلاني من از طرز كار اين سر در نميآرم ، ميشه كمك كنيد؟
دقت
كردين خانمها اغلب تو همچين فرمتهايي نخ ميدن؟ يا به قول اين دوست نسل
جديدي مان اين تريپيها تيك و تاك ميزنن؟ چرا وقتي مردها ميخوان تيك و
تاك بزنن ميگن
- در اين مورد زياد
اطلاعات دارم. اگه مايل بودين وارد اين حوزه ، وارد اين كار بشين يا از
فلان نرم افزار استفاده كنيد حتماً خبرم كنيد ؛ خوشحال ميشم بتونم كمك كنم
و
زن يا مردي كه بر عليه اين ادا اطوارها قيام كنه خيلي زود ميفهمه كه بر
عليه چيزي بزرگ تر و قوي تر از يك سري ادا اطوار قيام كرده. همچين مرد يا
زني به احتمال زياد بايد قيد قصه هاي عاشقانه رو تو زندگياش بزنه. چون
نود درصد صحنهها و بازيهاي عاشقانه بر اساس اين الگوها و نقشهاي
متقابل زن و مرد به وجود ميآن. تو ذهن تون يه نگاهي به فيلمها و كتابها
و حكايتهاي دور و برتون بندازين.مخصوصاً كه اين زنها و مردهاي بي ادا
اطوار فعلاً در اقليت هم هستند و همه اقليتهاي دنيا - غير از اقليتهاي
قومي- علاوه بر هزار و يك مصيبت ديگه ، مشكل پيدا كردن همديگه رو هم دارن!
و بالاخره ختم اين پست آشفته اينكه به همين دليل فمنيستهاي غربي اين طور
همه جانبه قلب كليشههاي مردسالارانه رو تو ادبيات و مخصوصاً سينما نشانه
رفتن. انقدر كه ديگه خود فمنيسم بازي به يه كليشهي حال به هم خور تو
هاليوود تبديل شده...
تلاش براي
تغيير الگوي زن جذاب تو ذهن آدمها ، تو فيلمها و كارتونهاي غربي خيلي
تابلوئه! و اصلاً فكر نميكنم اين بازتاب جامعهي غربي تو سينماش باشه...
كاملاً مشخصه دارن از بالا چيزي رو تو ناخودآگه آدمها تزريق ميكنن كه
البته من باهاش مخالف نيستم ولي اين كار رو به شيوهي خيلي زمخت و تابلويي
انجام ميدن ، مقدار متنباهي هم از اون ور ديوار ميافتن. مصداق هاي اين
عرض بنده بماند براي يه پست ديگه كه تا همين جا به دو سه تا شاخه ي بي ربط
پريديم.
پ.ن يك:
اولاً حق با شماست دنيا رو آب ببره ، اينجانب رو خواب برده... اين واقعيت
پيش از اين هم در انواع و اقسام بحرانهاي شخصي ، خانوادگي ، جهاني و...
ثابت شده.
پ.ن دو:
اينكه اصلاً به روي خودم نميآرم كه تو اين مملكت خبرهايي هست چند تا
دليل حاشيهاي هم داره. مهم تريناش بي استعدادي من در تحليل سياسي و بي
اعتمادي شديدم به خودم در مورد اون تشخيص معروفِ بد و بدتر تو اين حوزه
است. چيزهاي تابلو و معلوم و مسلم رو هم كه همه دارن مكرراً تكرار ميكنن
و همه مكرراً تصديق ميكنن
پ.ن سه:
قرار مدار خودم با ننه عنكبوت هم هست البته... از اول قرار اين شد ننه
عنكبوت در مورد مسائل روز و مباحث روز و خلاصه چيزهاي تاريخ مصرف دار
نبافه حتي اگه خيلي وسوسه كننده باشن. نه اينكه نوشتن از اين چيزها بد
باشه يا بيهوده باشهها... تور و تارِ عنكبوتها كه همين طورياش به يه
فوت بنده. راستاش عنكبوتها بفهمي نفهمي عقدهي ماندگاري دارن! آره ننه
، از تو چه پنهون...